۱۳۸۹ آذر ۴, پنجشنبه

افشاگري بي‌سابقه رضا گلپور درباره مشايي و رحيمي!+متن نامه

افشاگري بي‌سابقه رضا گلپور درباره مشايي و رحيمي!+متن نامه

در اين نامه اتهامات تكان دهنده اي به مشايي ورحيمي وارد شده است

رضا گلپور، نويسنده كتاب جنجالي شنود اشباح يك و دو در تازه‌ترين نوشته خود اقدام به افشارگري بي‌سابقه‌اي درباره اسفنديار رحيم‌مشايي، رييس دفتر و محمدرضا رحيمي، معاون اول دكتر احمدي‌نژاد كرده است.

به گزارش آينده، رضا گلپور كه پيش از اين به دليل تدوين كتاب شنود اشباح ۲ و قصد انتشار آن توسط وزارت اطلاعات در دولت خاتمي دستگيرشده بود، در سال‌هاي اخير به دليل مواضع انقلابي تند مورد حمايت رسانه‌هاي رسمي قرارگرفته و اخيرا به برنامه‌هاي تلويزيوني از جمله “راز” نيز دعوت شد.

گلپور در اين افشاگري كه در قالب نامه سرگشاده به مشايي منتشر شده است، مدعي شده كه در ۳ جلسه با اسفنديار رحيم مشايي درباره يافته‌هاي خود از پيشينه امنيتي، سياسي و عقيدتي وي گفت‌و گو كرده است و پس از آنكه مشايي از ادامه اين جلسات خودداري كرده، تصميم به افشاگري گرفت

گلپور در اين نامه ۲۰ صفحه‌اي ادعاهاي عجيب و غريبي درباره سوابق مشايي در قبل و بعد از انقلاب و همچنين اعضاي خانواده وي مطرح مي‌كند و وي را متهم به جرايم تكان‌دهنده‌اي در واحد اطلاعات سپاه مي‌كند.

رضا گلپور در اين متن همچنين ادعاهايي درباره واسطه ارتباط مشايي با امام زمان و همچنين فعاليت‌هاي اقوام و بستگان وي مطرح مي‌كند.

اين متن همچنين به محمدرضا رحيمي، سوابق وي قبل از انقلاب، ادعاهاي اخلاقي و بستگان معاون اول دكتر احمدي‌نژاد پرداخته و ادعاها و اتهامات عجيبي را به وي نسبت مي‌دهد.

مشخص نيست رضا گلپور كه به دليل اقامت يكي از همسرانش در لبنان، مدتي مقيم اين كشور بوده است، هم اكنون در ايران به‌سر مي‌برد يا از كشور خارج شده است.

نامه سرگشاده گلپور به مشايي

آقاي مشايي ازدواج موقت و تعدد زوجات حلال است نه پابوسي احمقانه مدعيان ارتباط با ولي عصر


عدم مرز بندي شريعت و طريقت در زمان غيبت امام معصوم(عج)، نفوذگاه شيطان رجيم در به سقوط كشاندن مدعيان ارتباط با آن حضرت است. حجت، ولايت فقيه است؛ نه اوهام امثال قدرت اله لطيفي ها…!

حزب الله آنلاين -رضا گلپور،نويسنده وپژوهشگردر نامه اي سرگشاده به اسفنديار رحيم مشايي به ذكر نكات قابل تاملي پرداخته است.با ذكر اين نكته كه اين مطالب موضع وديدگاه ما نيست ونياز به بررسي دقيق توسط مراجع امنيتي وقضايي دارد،توجه خوانندگان عزيز را به آن جلب مي نماييم.
باسمه تعالي شأنه
آقاي مشايي ازدواج موقت و تعدد زوجات حلال است نه پابوسي احمقانه مدعيان ارتباط با ولي عصر

"عماريون"- با سلام بي پايان بر وجود نازنين حضرت بقيَّه الله الاعظم (عجّل الله تعالي فرجه الشّريف)؛ آرزوي سلامت وموفّقيّت روزافزون نائب بر حقّ ايشان مقام معظّم رهبري ، همه ي دست اندركاران صادق نظام مقدّس جمهوري اسلامي و همه ي رزم آوران شهادت طلب جهان اسلام .

هر كجا ديده ي اميد گشاديم به صدق بيش تر از همه آنجا هدف تير شديم!

جناب آقاي اسفنديار رحيم مشايي مسئول دفتر و چندين عنوان ديگر رئيس محترم جمهور

اگر نبود تكليف شرعي دفاع از اين نظام مظلوم (كه دستاورد بي نظير وگرانقدر مجاهدت ها ، ايثارها ،خون دادن ها وخون دل خوردن هاي جمعي ازبهترين عباد مخلص خداوند مي باشد) و اگر نبود ضرورت هوشياري و دقّت در جايگاه راهبردي حضرتعالي (و البتّه حرف شنوي و تأثير پذيري عميق و باورنكردني آقاي" احمدي نژاد" از شما) و نيز جايگاه كليدي حضرت آقاي "محمّدرضا رحيمي" (كه در نهايت بهت و حيرت ، عملاً و قانوناً ! همه كاره ي قوّه ي مجريّه ي جمهوري اسلامي با تقريباً تمامي اختيارات ويژه ي آقاي "احمدي نژاد" گرديده است ) چه بسا لزومي به مخاطب قرار گرفتن چون تويي احساس نمي شد!

به عنوان يك پژوهشگر كوچك هر وقت در لابلاي منابع مكتوب ، ديجيتال يا مصاحبه ها و نقل قول ها به نقطه ي مبهمي پيرامون فردي بر ميخورم در حد توان مستقيماً به خود فرد مورد اشاره مراجعه و از او توضيحات لازم را بشنوم.اين موضوع را هيچ كس ندانسته باشد تو يكي مي داني .چرا كه از طريق دوست مشتركمان حداقل دو سه جلسه پيرامون نقاط مبهم سوابق و عملكردت با خودت به طرح بحث پرداختم كه در يكي از آن جلسات مفصل كه به صراحت به طرح برخي مطالب ذيل پرداختم به اين نتيجه ي قطعي رسيدم كه بيش و پيش از يافتن پاسخ براي موارد مبهم و مشكوك در سوابقت بايد به مباني انحرافات فكري و عقيدتي ات توجه نمود.

درست پس از همان جلسه بود كه ديگر جلسه اي را نپذيرفته و در مرتبه هاي بعدي كه شما را ديدم وعده كرديد فردا صبح براي هماهنگي تماس بگيرم اما يا موبايل را جواب نداده يا به طرق مختلف ديگر خلف وعده كرديد!

بدليل تلاش هاي پژوهشي مختلف فعلاً قصد پرداختن به موضوع شما را نداشتم اما ديروز كه دوست مشتركمان پيغام استهزاگونه ي حضرتعالي را برايم آورد كه برود زن چهارمش را بگيرد چه به دخالت در سياست ما ...از من چيزي به او نمي ماسد...و مطالبي از اين دست!!!با قلمي كردن اين متن صداي خود را به آقاي احمدي نژاد ميرسانم.چه كنم كه او چنان در سيطره ي شماست كه جز اين روشي برايم باقي نگذاشت. مطالب مهم تر ي هم هست كه اگر صدايم پس از نشر اين مطلب هم به گوش رئيس محترم جمهور نرسيد ، حجت به انتشار آن خواهم يافت.

1- بنده براي تجديد فراش به اذن مثل تويي احتياج ندارم و ازدواج منقطع و تعدد زوجات را حكم مترقي و مدرن و انساني اسلامي مي دانم و بر خلاف تو كه ازدواج با سركار خانم زيبا الف را كه اكنون مادر دختر كوچك توست مخفي مي كني ؛ بنده فرياد ميزنم كه افتخار ميكنم در اين لحظه 3 همسر دائم رسمي دارم!ودر صورت فراهم بودن شرايط شرعي لحظه اي در تجديد و تداوم اين روش الهي ترديد نخواهم كرد و خود و خانواده ام را از شر شيطان رجيم در بدام انداختننمان به حرام ها ي گوناگون و بويژه دروغ ؛ به دامان لطف عام و خاص خداوند پناهنده ميدانم.

2- مبناي من اين است كه مديريت در مباحث مختلف احتياج به صداقت صرف ، عملكرد شفاف و تحصيل رضاي خداوند دارد نه لزوماً تحصيل رضاي انسانهاي ديگر بويژه منافقان و مشركان و ملحدان كه با مخالفت با احكام شرعي از دايره ي ايمان خارجند.

3- من مثل آدمهاي متوهم گل انديشي نيستم كه از منابع غربي فاميل اصلي آقاي احمدي نژاد را از صفحه ي توضيحات شناسنامه به جاي صباغيان سبورچي ترجمه كرده و بعد ساعتها سبور جي را ريشه يابي كنم!!!

بنده در لابلاي پژوهشهاي كاملاً آشكار از افراد مورد وثوق و آگاه به سؤالات ذيل برخوردم كه به عنوان كمترين بنده ي خدا چون از يافتن پاسخ به آنها توسط شما بويژه با اين پيام اخيرتان نا اميد شده ام و سكوت خود را در اين مورد خطرناك مي دانم از باب انجام حدّاقل وظيفه براي تنوير افكار عمومي و توجه و توضيح آقاي رئيس محترم جمهور آنها مي پردازم : آيا در صحت معلومات ذيل مي توان ترديد نمود؟

يادداشت هاي تحقيق كتابخانه اي و پژوهش هاي جاري :

"اسفنديار رحيم مشايي" معروف به "مرتضي محبّ الاوليا"(متولّد آبان 1339 رامسر)


عضو فعّال و پيگير تأسيس تشكيلات انجمن حجّتيّه در روستاها و شهرستان هاي استان مازندران ؛ مسئول عمليّات واحد اطّلاعات سپاه مازندران ؛ عضو شوراي تأمين آذربايجان غربي ؛عضويّت در وزارت اطّلاعات ؛ مسئوليّت در فرمانداري كردستان ؛ مسئوليّت راديو تهران و راديو پيام در صدا و سيما ؛ مدير كلّ اجتماعي وزارت كشور ؛معاونت اجتماعي و فرهنگي شهردار و رياست سازمان فرهنگي هنري شهرداري تهران ؛ معاون و (بدون كمترين سوء ظن ) عقل منفصل آقاي "احمدي نژاد" در دوره ي اوّل رياست جمهوري ( كه نامبرده را از جدّي ترين اسلام شناسان!!! آگاه معاصرمي داند.)

"رحيم مشائي" در حال حاضرحداقل داراي 18 عنوان رسمي اعطا شده توسّط آقاي "احمدي نژاد" (كه نامبرده او را استراتژيست !!! بي نظير در تاريخ معاصر جهان معرّفي ميكند) مي باشد.

در سالهاي 59 تا 61 به جهت سهل انگاري وعدم بينش عميق مسئول واحد اطّلاعات سپاه رامسر عملاً فرايند مأموريّت هاي امنيّتي واحد فوق با طرّاحي و اراده ي "اسفنديار رحيم مشايي" (با عنوان رسمي جانشين) هدايت و اجرا مي شد.

خواهرش اشرف به همراه طاهره ذ ( بعد ها همسر اسفنديار ) تحت تأثير روابط تشكيلاتي فردي به نام خانم جعفري بوده اند.
تنها برادر تني او "كوروش رحيمي" ( باز هم با تغيير فاميلي !)مي باشد. برادران ديگرش : "ستّار"،"نصرت" ، "هژبر" ،"هوشنگ" بوده و "منصور" هم بازاري بوده و قبل از انقلاب فوت شده و پسرش "آرش" با نام خانوادگي "كوشا" (باز هم تغيير! فاميلي )رئيس فعلي باشگاه سايپا است.

مرور اسامي اعضاي خانواده از باب نشان دادن فرهنگ غالب در فاميل محل دقت دارد.

منافقين در ارديبهشت سال 60 با بكارگيري تيم عمليّات 11 نفره ("حميد ق" ، "كوروش رحيمي" و "هوشنگ رحيم مشايي"،" و "داراب ج " ،"رستم ط" و ...) ضمن محاصره ي كامل و مسدود كردن خيابان اصلي و ورودي هاي سادات محلّه ي رامسر با شلّيك هاي بي هدف و ايجاد رعب و وحشت به بانك هاي صادرات و ملّي حمله كرده و اقدام به سرقت وجوهات نقدي چندين ميليوني نمودند.در جريان اين حمله يكي از پاسداران سپاه به نام "سيّد موسوي" مجروح ميگردد. تحت فشار دخالت مستقيم "اسفنديار" هيچ كدام از افراد اين تيم ( به جز "رستم ط" ) دستگير نمي شوند.پس از مدّتي نيز با مرگ به شدّت مشكوك "رستم" و "هوشنگ" در فاصله ي كوتاهي از زمان سرقت امكان عملي پيگيري كور مي گردد.

صبح روز 12/3/1360 مسئول واحد اطّلاعات و "اسفنديار" (جانشين او)؛ فرمانده ي عمليّات سپاه ،(شهيد) "شمس الدّين فرجي" را احضار و از وي ميخواهند تا نسبت به انهدام پايگاه منافقين در جنگل هاي معروف به دالخاني اقدام كنند. شهيد "فرجي" تيم هاي عمليّاتي را جهت محاصره به منطقه اعزام مي كند و با فرارسيدن شب، خود به مقرّ حوزه مقاومت بسيج كالش محلّه مراجعه و صبح روز 13 خرداد به همراه 7 نفر با يك خودروي لندرور (درست لحظاتي بعد از آنكه يك آمبولانس سپاه با دو سرنشين به نامهاي "اصغر سهيلي" و "حبيب خداياري" به طرف منطقه حركت كرده بودند) به سمت دالخاني حركت مي كنند كه در دالخاني{جاده ي هريس : بين رامسر و تنكابن : جنگلهاي دالخاني}به كمين منافقين افتاده و همگي به جز يك بسيجي به نام "شعبان ايزكي" به شهادت مي رسند.(از عجايب و غير قابل توجيه عقلي است كه روي آمبولانس سپاه هيچ عمليّاتي انجام نمي شود !!!)از ديگر سو منافقيني كه از شب قبل در محاصره قرار داشتند ؛ با شلّيك بي موقع يك نفر؟!!! فرار مي نمايند.!!!در نهايت 3 نفر از منافقين ("رحيم عمويي"،" مختارخان طالشي"،"بهمن رحيميان" در پايين جنگل دستگير مي شوند."رحيم عمويي" اعتراف مي كند گراي اين عمليّات از مقر سپاه به منافقين داده شده بود.
...شهداي دالخاني : علي حلاجيان، محمد خلعتبري، علي كريمي، فلاحت پيشه...

در بررسي بيشتر مشخّص مي شود كه دو تن از منافقين ("داوود طالش شريفي" و "ايرج يوسف طالشي" ) جزء اعضاي تيم عمليات كمين و عامل دريافت و انتقال اطّلاعات در خصوص زمان تردّد لندرور سپاه بوده اند . (نامبردگان قبلاًتوسّط سپاه دستگير و با مساعدت "اسفنديار" در قبال وثيقه آزاد و سپس متواري شده بودند .) پس از آنكه نهايتاً "داوود طالش شريفي" دستگير ميشود، با ممانعت "اسفنديار" زندانبان وديگران موفّق به برقراري ارتباط با "داوود" جهت اخذ اطّلاعات لازم درباره ي عمليات كمين منافقين نمي شوند.باز هم بهت آور است كه در اثناي اين كش و قوس، "داوود طالش شريفي" ظاهراً حسب دستور "اسفنديار" بدون توضيح قانع كننده اعدام انقلابي ميگردد!!!

بعد ها بدليل عذاب وجدان برخي مباشران در اين قتل و قتل هاي مشابه نيروهاي تحت مديريت "اسفنديار"، پرونده هايي در مراجع قضايي تشكيل و پيگيري گرديد كه حتّي نمونه اي از آن تا سالهاي پاياني دهه ي 70 هم در سازمان قضايي نيروهاي مسلّح در مازندران و سمنان درحال رسيدگي بود.

جايگاه امنيّتي نامبرده ، اِعمال نفوذ ها ، مُحارب بودن مقتولان ، عدم دسترسي به برخي شهود در گذر زمان و از همه مهم تر تهديدها و تطميع هاي مختلف و شبكه اش تا كنون او را در مسير پاسخگويي به اتّهام آمريّت در چندين فقره قتل نفس عمد روئين تن! نموده است. جالب اينجاست كه غالب قربانيان شهودِ كليدي درباره ي عناصر نفوذي گروهك ها در سپاه يا شهودِ كليدي اثبات نقش مستقيم و سوابق اعضاي خانواده ي (نَسَبي و يا حتّي بعداً سَبَبي !!!)"اسفنديار" در به شهادت رساندن پاسداران و بسيجيان منطقه بوده اند.

براي درك پيچيدگي اين موضوع تنها از باب نمونه ميتوان براي تقريب به ذهن ، حمله ي گروهك نفاق و همكاران گروهك پيكاري ايشان در 16/1/1360 را به پايگاه بسيج شهر كتالم مرور نمود:
در اين تاريخ طيّ يك عمليّات ، منافقين با به كار گيري تيم 13 نفره ( از جمله "كورش رحيم مشايي"،" مرتضي غلام كلايه"،" محمود طالش بهرامي"،" بهروز قرباني"،" عيسي سامليان"،" مرتضي شكوري"،"سعيد ايماني" و ...) با كمك و همراهي يك عامل نفوذي به نام "طاهر چمني" در ساعت 3 بامداد با نارنجك و سلاح هاي سبك به مقرّ حوزه ي بسيج شهر كتالم حمله كرده كه در جريان آن فرمانده ي وقت حوزه "نظام الدّين خلعتبري" و "حجّت الله رستگاري" به شهادت رسيدند.

بعد از دستگيري "طاهرچمني" و اعتراف او به دست داشتن و هدايت عمليّات توسّط "كورش" ؛ با استفاده از شنود مكالمات ، مخفيگاه وي لو رفته و نهايتاً در تهران دستگير مي شود .چهار نفر از اعضاي سپاه رامسر به نامهاي (شهيد)" علي سليمان نژاد" فرمانده ي وقت سپاه رامسر ،"هادي پيامي"،" عادل مشايي" و "بهرام قربانيان" در مسير انتقال "كورش" به رامسر پس از اعتراف صريح وي به دست داشتن در آن عمليّات و با علم به اينكه "اسفنديا ر" مانع از اعدام برادرِ تني خود خواهد شد ، مشورت نمودند كه سريعاً او بايد اعدام گردد، امّا با توجّه به محدوديّت هاي شرعي و دادستاني ، او را براي طي شدن مراحل قانوني رسيدگي تحويل برادرش "اسفنديار" مي دهند.

مسير طي شده ي بعدي اين دستگيري و اتهامات" اسفنديار"در نوع خود اعجاب آور است:
گفته شده اسفنديار بدون حكم دادستاني 6 نفر منافق ديگرتحت امر برادرش راكه دستگير شده بودند توسّط همان چهار نفر پاسدار ،بدون محاكمه ي قضايي و به عنوان خونخواهي شهداي پايگاه بسيج اعدام نموده وسپس با تهديد به افشا، آنها را مجبور به سكوت پيرامون برادرش مي نمايد. حمله به پايگاه بسيج، دو شاهد جدّي نيز داشت . ...
با تلاش شرم آور و غير قابل توجيه "اسفنديار" ،"كورش" ابتدا به حبس ابد و سپس با اعلام توّاب شدن به سه سال حبس محكوم گرديد.
بازجويي از متّهمه اي به نام "طاهره ذ " از تنكابن كه در جريان عمليّات مسلّحانه بر عليه سپاه در خانه ي تيمي دستگير شده بود و حين دستگيري اقدام به خوردن سيانور نموده (ولي با هوشياري واحد عمل كننده ي سپاه از هلاكت نجات يافته بود) با اصرار "اسفنديار" در اختيار او قرار گرفت .
"اسفنديار" در جريان بازجويي از خانم فوق الذّكر (كه چندين فقره سابقه ي محاربه داشته و حكم تعزير در مورد او صادر شده بود ) ، وظاهراً جهت اخذ معلومات عمليّاتي اش به او علاقمند شده و بعدها با او ازدواج مي كند! در حال حاضر همسر رسمي اوّل او (مادرِ پسرش "رضا" و مادر زنِِ پسر آقاي" احمدي نژاد") است.
پسرعمو و دخترعمو ويكي از برادرانِ اين خانمِ آقاي "اسفنديار" ، اعدامي ؛ برادرِديگر، فراري و برادرِِديگري در پيگيري امور اجرايي بعضاً همراه"اسفنديار" است.
جالب است درميان دوستان حلقه هاي محفلي و بسيار نزديك وي ،افرادي داراي سوابق گروهكي نظير منافقين ، توده اي ، پيكاري و چريك فدايي به چشم مي خورند.
همسر دوّم "اسفنديار" مادرِ دخترش " زهرا" كه او معمولاً اين ازدواج خود را مخفي نگه داشته و با استفاده از خودروي متعلّق به دخترش با او رفت و آمد دارد.
در زمان ورود به وزارت اطّلاعات گزينش اين وزارتخانه ، "اسفنديار" را به چند دليل فاقد صلاحيّت عضويّت دانست؛ از جمله ارتباط عميق روحي و عاطفي با يك زن چريك فدايي خلق(كه مدّعي ارشاد و هدايت او بود) ...
بعيد به نظر مي آيد در طول بيش از 12 سال اقامت خود در منزل تهران تا زمان رياست جمهوري "احمدي نژاد" حتّي يك بار به نماز جمعه نرفته بلكه پس از ظهر جمعه با صداي بلند روي بالكن منزل خود دعاي سمات مي خوانده است.
معمولاً جز در منزل خود ويا غذايي كه با خود حمل مي كند لب به هيچ غذا،ميوه وحتّي چاي نميزند.
اوج نمود انحرافات عقيدتي "اسفنديار" ناشي از ايمان او به ادّعاهاي احمقانه ي "قدرت الله لطيفي نسب" (از اعضاي توليت مسجد جمكران) و پسرش "مرتضي" مي باشد.


نامبرده از بزرگان مرتبط انجمن حجّتيّه و مدّعي ارتباط با امام زمان و داراي مأموريت از جانب امام زمان !!!براي انجام برخي امور بوده و از طريق "كاظم كياپاشا" ؛ "اسفنديار" و چه بسا از طريق "اسفنديار"،" احمدي نژاد" به اين مأموريت ها باور داشته و اكنون نيز دارند.

براي نمونه قسمت هايي از مطالب مطروحه توسّط "مرتضي لطيفي نسب" در دوّمين سالگرد فوت پدرش عيناً نقل مي شود :

ويژه نامه ...مرحوم" قدرت الله لطيفي نسب" متولّد 1304 در عين الدّوله ي تهران...ابتدايي ... مدرسه ي حاج ابوالفتح...
(قدرت لطيفي نسب (:در سال 1347 نيمه ي شعبان با يكي از رفقا به مسجد جمكران مشرّف شديم ...متوجّه عطري شدم...حالتي عارض شد كه تصميم به احياي مسجد گرفتم تا از غربت خارج شود ...
... پس از 15 سالگي ...به نزد سيّد "كريم پينه دوز"... بدون صحبت كردن 10 دقيقه به من خيره مي نگريست ...گفت ... حضرت سفارش شما را به من نمودند. مرتّب نزد ما بيا . شبهاي جمعه ميرفتم ...
( بعد از فوت كريم!) شيخ "محمّد كوفي شوشتري" ، از بزرگان مرتبط با امام عصر (عج) در عراق بود ...بعد از سه روز روزه و بي افطاري : در حجره ديدم سيّد بزرگوار نوراني است كه متوجّه شدم خود حضرتند.حضرت به من فرمودند شما چاي برايم درست كن(!!!)...از اين نان و خرما و كباب ...به كسي ندهيد(!!!)اين مخصوص خود شماست... ديگر در مشهد نمان... به تهران برو و مدارس اسلامي باز كن ... نماز جعفر طيّار بخوان كه كبريت احمر است و اكسير اعظم ...
( مرتضي لطيفي نسب پسرش:) هر چه عنايت خاص فضائل و كمالات انساني ايشان داشت با عنايت حضرت در همان شب كامل شد(!!!)
(قدرت لطيفي نسب(: دم رفتن مشتي پول خُرد در دو دستم ريختند و فرمودند :اينها را بگير ولي نشمار.زير پوست تخت بريز و استفاده كن .
( مرتضي لطيفي نسب پسرش:) ايشان... (گفتند در 1348) به مسجد مقدّس جمكران مشرّف مي شوند .50 نفر ديگر هم بودند...ديدم از در ورودي سه نفر تشريف فرما شده اندو حضرت جلوي بقيّه .سلام كردم و دست آقا را بوسيدم.آقا فرمودند بلند شو و اقدام كن مسجد ما را از اين وضع بيرون بياور .وضع بهداشتي اش را درست كن ...ما هم كمكت مي كنيم(!!!)...حضرت كارتي به دست من دادند كه يك طرف آن اسماءالله بود و طرف ديگر آن نقشه ي جديد مسجد با يك گنبد و دو گلدسته و قسمت مردانه و زنانه با زيرزمين آن.فرمودند"اين نزد تو باشد ما به موقع آن را از تو مي گيريم."امتثال كردم و آن را گرفتم و بوسيدم.فضا خيلي نوراني و معطّر شده بود. فرمودند شما سراغ آقاي" احمدي" برويد.او خودش كارها را درست مي كند...

آقاي" احمدي" رئيس سازمان اوقاف (رژيم ستمشاهي) در تهران بود. آقاي" احمدي" از ساعت 8 صبح كه ماجرا را شنيد تا حالا گريه مي كند.از من پرسيد واقعاً آقا نام مرا بردند؟ماجرا را گفتم . او گفت ما ترتيب كارها رامي دهيم.شما يك هيئت امناي 5 نفره تشكيل بدهيد.در روز 17 ربيع الاول همزمان با ولادت پيامبر اكرم كلنگ را زديم و اين سرآغاز جهاني شدن نام امام عصر به بركت مسجد جمكران بود(!!!)
...حضرت پيغام دادند چاهي را كه مي خواهيد بزنيد در آينده به مشكل مي خوريد. حضرت جاي ديگر را مدّنظر داشتند.آن نقطه را نشان دادند...
آقا (پدرش قدرت الله )نظرشان اين بود كه حضرت(امام زمان) دو ظهور دارند: آفاقي و انفسي.ظهور انفسي حدود 55 سال پيش (آنهم با كلنگ حاج" قدرت الله خان! لطيفي نسب")شروع شده و از آن به بعد آرام آرام نام و ياد حضرت در همه جا جاري است.
پدرم جامع صفات انساني و ملكوتي بودند(!!!)سير الي الله را با ولايت خاندان عصمت و طهارت و با محبّت و عشق امام زمان خويش طي نموده بودند...اگر قلب انسان دائماًمتوجّه و متوسّل به حضرتش باشد همه ي دستورالعمل ها و راهكارهاي طريق بندگي و سير كمال انساني به سينه ي انسان اشراق مي شودو مربّي عالم وجود هدايتگر سير ملكوتي شده و ما را از انحرافات باز ميدارد...
حضرت طيِّ پيامي توسّط يكي از نزديكانش ، ايشان و هيئت امنا مخصوصاًآيت الله "واحدي" را تشويق و ترغيب مي كنند....از همين دست است ساختن چندين مسجد در تهران و ديگر شهر ها و تعمير بقعه ي چندين امامزاده و امكنه ي متبرّكه از جمله امامزاده اسحاق مازندران و ...
آنگونه كه از نقل بزرگان به سمع رسيده در عالم رؤيا ، مولا امير مؤمنان حضرت علي به مرحوم حاج آقا" لطيفي" فرموده بودند كه به ظهور فرزندم مهدي چيزي نمانده و به اندازه ي سپيده ي كاذب تا فجر صادق ازآن باقي است ...
كرامات(!!!)...:
به خدمت ايت الله "مجدالدّين محلّاتي" شرفياب شدم. فرمودندچهارشنبه كه قراربود از نيويورك رهسپار عربستان شويم پرواز انجام نشد...پسرم "امير" پيشنهاد كرد كه براي بازديد برخي دوستان به يكي از ايالتهاي آمريكا سفر كنيم.من نيز به جهت صله رحم و اداي حقوق متقابل دوستي موافقت كردم و به يكي از دوستاني كه سرپرست بيمارستاني در آن ايالت بود وارد شديم...خانمي آمد فشار مرا گرفت و گفت زود ايشان را به داخل سي سي يو ببريد كه در آستانه ي سكته ي خطرناكي است .مرا به داخل سي سي يو بردند...بعد از رفع سكته ...زنگ تلفن به صدا در آمد.ميزبان گوشي را برداشت و گفت آقايي ازتهران تلفن كرده اند شما را مي خواهند... گوشي را گرفتم ...او كسي جز بنده ي صالح خدا جناب حاج" قدرت الله لطيفي نسب" نبود كه از پاكباختگان آستان مقدّس حضرت بقيّه الله بود...گفت وجود مقدّس آقا (ارواحنا فداه)اين شماره را به من دادند و فرمودند به اين شماره زنگ بزن و به آقا "مجدالدّين" بگو ما تو را شفا داديم و از مرگ حتمي نجات داديم . ديگر باكي بر شما نيست...خشكم زد ...
نصايح ...
از معاشرت با كساني كه قادر به حفظ اسرار و رموز زندگي خود نيستند كاملاً دوري نما زيرا به هيچ عنوان تو را و اسرار تو را نگهدار نخواهند بود.





در سال 1375 همين آقاي مدّعي يعني "قدرت الله لطيفي" (توليت مسجد جمكران)با خودروي "كاظم كياپاشا " (كه حالت جانشين او را داشته ) از جمكران تا منزل "اسفنديار" ( در منطقه ي فرمانيه ي تهران )آمد و بيش از دو ساعتي ميهمان او بودتا به آنها بشارت هايي از آينده بدهد!!!

"كياپاشا" مشاور رسمي" اسفنديار" در شهرداري تهران ومشاور رسمي اش در جايگاه رئيس سازمان ايرانگردي و جهانگردي ونيز مسئول امور ايثارگران اين سازمان بوده است.
"اسفنديار"و همراهانش براي استقبال از "لطيفي"در ابتداي كوچه منتظر بوده و پس از پياده شدن نامبرده به حالت سجده خم شد تا پاي اورا ببوسد !!!
تا قبل از آن تاريخ ديدارها در دفتر "لطيفي" در جمكران بود و آمدن حضرتش!!! به منزل اسفنديار نشان از عنايت ويژه ي آقا! به "اسفنديار" و" احمدي نژاد" بوده است !!!
حدود نيم ساعت اوّل صحبت هاي" لطيفي" با گريه هاي شديد و حالتهاي غشگونه ي "اسفنديار" و همسرش و برادرزاده اش "آرش كوشا" همراه بوده است!!!
"اسفنديار" به "لطيفي" توضيح داد كه خودش مرغ هاي زنده را از رامسر آورده خودش ذبح كرده و همسرش آنها را پَر كنده و پخته است تا شام آماده بشود!!!

پس از فوت "قدرت الله لطيفي" ،" احمدي نژاد" و "مشايي" با تعطيل نمودن تمام كارهاي خود در مراسم تشييع جنازه ي او در حسينيه ي بيت الرّقيّه در خيابان پنجم نيروي هوايي 29 مرداد 1386 شركت كردندو سنگ تمام گذاشتند.

حسين باقري هنجاني مسئول دفتر و معتمد او ...

به راستي سرّ ارادت احمدي نژاد به او در چيست ؟!!




اگر بپذيريم كه "احمدي نژاد" با باور ارتباط "مشايي" با امام زمان (عج) درحلقه ي مراد و مريدي قرار گرفته است بايد براي اين سؤالات پاسخ يافت كه " كي ، چگونه ، توسّط چه كسي و با چه هدفي ؟"

رياحي خواهر زاده ي اسفنديار ساكن در آمريكا فعاليت هاي ويژه اي را جهت پيگيري مباحث روابط آمريكا و ايران برايش انجام مي دهد.



"محمدرضا رحيمي" معاون اوّل" احمدي نژاد"
(60 ساله متولّد روستاي سريش آباد قروه)


قبل از انقلاب هرگز مشهور به عضويت در گروههاي مذهبي نبوده ، بر عكس ...
مادر "محمّد رضا رحيمي" ( "زبيده" خانم ) از خانواده ي" شعباني" هاي سنندج و اهل سنت مي باشد.
"رحيمي" در اوج نهضت اسلامي امام افسر وظيفه ي نيروي دريايي بوده و عليرغم فرمان حضرت امام مبني بر ترك پادگان ها ؛ تا آخرين روز خدمت در پادگان آريامهري انجام وظيفه نمود .
اوايل انقلاب به جهت داشتن ليسانس حقوق و نفوذ به جمع تيپ هاي مذهبي و حزب اللّهي ، خود را به عنوان چهره اي مذهبي جا زده ...در انتخابات مجلس دوّم با استفاده از عنصر قوميّت كُرديِ مادرش و تحريك عواطف قومي و مذهبي اكراد از يك سو و جا زدن خودش به عنوان چهره اي فعّال شيعه واز سوي ديگر به دليل ضعف رقيب انتخاباتي اش كه طلبه اي تهراني بوده بر او غلبه كرده و به مجلس راه يافت.

در مجلس با نزديك شدن به كانون هاي نفوذ و قدرت از قبيل آقاي "هاشمي" و "ناطق نوري" در جايگاه رياست مجلس و با شعار كاهش تنش در منطقه با گرفتن امان نامه هاي متعدّد براي افراد مؤثّر در گروهك هاي ضدّانقلاب در بين آنها نيز اسم و رسمي دست و پا كرد.

در انتخابات مجلس چهارم از سنندج نامزد شد و درآنجا ماهيّت واقعي خود را با طرح شعار كُرد بودن مادرش نشان داد . اقوام مادرش غالباً ضدّ انقلاب و برخي اعضاي گروهكهاي ملحد بوده و چه بسا اگر حمايتهاي "رحيمي" نبود به چوبه هاي اعدام سپرده ميشدند. براي مثال خاله زاده هايش از جمله "نصرت الله ثوبي" كه به دليل فعّاليّت در گروهك هاي محارب دستگير شده بودند ، به كمك او از زندان آزاد شده و از كشور گريختند .يا مثل "عزيز ثوبي" بعد از آزادي از زندان در شهرداري به كار گرفته شد!!!
بنابراين "رحيمي" با تبليغ خود به عنوان طرفدار خلق كُرد (كه صراحتاً در تعارض با مصالح و قانون اساسي كشور است ) به جهت استفاده از پتانسيل گروهكها به مجلس راه يافت.

شاهكار "رحيمي" انجام پروژه ي انتقال جسد "شيخ هادي" فراري بود كه پس از شهيد كردن دهها نفر از مردم بي گناه قروه و تعدادي از رزمندگان سنندج به عراق گريخته و در تمام مدّت دفاع مقدّس از راديو عراق عليه امام و نظام ،لجن پراكني مي كرد و مردم كردستان را تحريك به اغتشاش مي نمود و پس از پايان جنگ از ترس مكافات عمل به انگلستان رفته و همچنان به جنگ رواني ناجوانمردانه اش ادامه مي داد تا هلاك شد.
"رحيمي" فرزندان آن ملعون را به احترام و اعتزاز به كشور بازگردانده و آنها در جاي جاي كردستان به نفع "رحيمي" تبليغ كرده او را خادم راستين خلق كُرد معرّفي مي كردند.
درگيري هاي متعدّدي با عناصر حزب اللّهي مخلص و سابقون شهادت طلب داشته و آنها را به انزوا كشانيد.

نشستن پاي بساط افيون در محافل خصوصي معلوم الحال در جهت مال اندوزي و معاشرت با افراد معلوم الحال و حمايت از آنها (از قبيل "جمال رشيديان" كه در طول 3 سال از كارگر صرف به يك پيمانكار عمده تبديل شد يا "فرزاد پوراني" عضو فعّال مكتب قرآن ( گروه "مفتي زاده" )كه به سرمايه داري مطرح تبديل شده و درحال ساخت هتل 5 ستاره در سنندج مي باشديا "ع . ع" كه در فساد اخلاقي شهره ي شهر است و در سايه ي نوچگي "رحيمي" ميليونر شده و يا آوردن فردي ساواكي به نام "ن ط" به عنوان رئيس دفتر خود در استانداري كه معتاد بوده و تأمين كننده ي مواد ...

آقاي "م ص" از نمايندگاني بود كه منتقد "رحيمي" بوده و ريا كاري و سالوس او را هويدا مي نمود."رحيمي" با تفحّص در امور خانوادگي او براي باج گيري (كه در تخصّص ذاتي او نهفته است ؛)متوجّه ارتباط عاشقانه ي همسر "صمدي" قبل از ازدواج با او ، با فرد ديگري مي گردد."رحيمي" فرد اوّل را را پيدا كرده و نامه ها و عكس هايي را كه از همسر "صمدي" نزد او بوده مي خَرَد و با ارسال كپي آنها براي وي او را تهديد و نهايتاً ساكت مي كند.به عبارت بسيار روشن قدرت طلبي او هيچ خطّ قرمز اخلاقي ندارد!

همسران "رحيمي" ...

"ل عرفاني" : همسر اوّل "محمد رضا رحيمي"....
برادرِ "لطيفه" يعني "حميد عرفاني" ، شوهر "مهناز ناصري" مي باشد .پدر "مهناز ناصري" قبل از انقلاب رئيس آموزش و پرورش قُروه بود . پسرِ او از اساتيد دانشگاه انگليسي آكسفورد است كه براي "رحيمي" مدرك دكترا فراهم نمود!

برادرِ ديگر خانم آقاي "رحيمي" يعني "مسعود عرفاني" كه از اساس مقيم انگلستان است و با "رحيمي" روابط بسيار صميمانه دارد؛ داراي مراوده با انجمن كليميان انگليس است.

اين رابطه به قدري صميمي است كه مؤسّسه ي هاتف قشم را به نام او ثبت كردند كه شركتي پوششي با ميلياردها تومان گردش در زمان "كُردان" و "مشايي" بوده است.اين شركت علاوه بر درآمد ميلياردي ناشي از آگهي هاي بازرگاني صدا و سيما در كار واردات سيگار هم فعّال است.

دو خواهر خانم "محمد رضا رحيمي" عضو تشكيلات امنيتي انگلستان (اسكاتلنديارد) مي باشند!!!

همسر دوّم : "م اللهياري" . در اوايل انقلاب سمپات حزب توده بود و نشريّات آنها را توزيع ميكرد.
همسر سابق اين خانم و نيز بستگان درجه ي اوّل او از توده ايهاي شناخته شده و چند تن از آنان از زندانيان دوره ي ستمشاهي بوده اند (مانند "مسعود" و "منصور صادقي")
رحيمي در مدّتي كه در دانشگاه آزاد حضور داشت اكثر خويشاوندان نزديك خود را خلاف مقرّرات دانشگاه به استخدام در آورد :برادر زاده،داماد برادر ،شوهر خاله،خاله زاده و ...

...تنها در دانشگاه آزاد واحد قروه :برادرزاده اش خانم "رحيمي" و همسر او "رازاني"؛شوهر خواهرش آقاي "ابراهيم بابايي" ؛ "ثوبي" پسرخاله اش؛" رستمي"(دايي زاده ي همسرش )؛ "مسعود مقيمي" از اقوام پدري اش ؛ "قباد ميمنت آبادي" (برادر داماد بزرگش) به رياست دانشگاه . يعني از 11 نفر استخدامي ؛اين تعداد خويشاوند!!!
از مجلس دوّم به بعد از اكثر نامزدهاي ردّ صلاحيت شده ي اهل سنّت (كه غالباً جهت ضدّ انقلاب بودن داشتند) حمايت كرده و آنها را همانند ديگر عناصر مشكوك به صحنه باز گردانده براي نمونه:
حمايت از "علي پژگول" (فاسدالاخلاق)
حمايت از "عبدالله سهرابي" (كومله)
حمايت از "اديبي" (در شرف اخراج از دانشگاه بدليل رابطه با زن شوهردار كه مجبور به طلاق گرديده.)
حمايت از "عطاءالله اميني" (داراي افكار سلفي ) فرزند نماينده ي رسمي "شيخ هادي" ملعون در ايران در دوره ي فراري بودنش.

به كار گماردن "خالد خاني" (اهل سنّت) به رياست صندوق مهر امام رضا(ع) كه سوءاستفاده ي او چنان بالا گرفت كه همه ي نهادهاي مسئول دست بكار بركناري اش شدند كه حمايت ظاهراً بي دليل "رحيمي" همچنان او را نگه داشت كه با دستور مستقيم "احمدي نژاد" اخراج شد. و .....


به پايان آمد اين دفتر حكايت همچنان باقيست!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر